اگر در پی اپیزودهای گذشته به خصوص اپیزود اول متوجه پیچیدگیهای فرآیند انتخاب رئیسجمهور در آمریکا شده باشید، باید بهتون بگم فرآیند کاندیداتوری افراد برای انتخابات ریاستجمهوری از اون هم پیچیدهتره.
در این اپیزود پادکست مختصر و مفید تلاش میکنم سر از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در بیاریم، از کمپینهای انتخاباتی گرفته تا انتخابات سراسری.
اغلب شما احتمالا میدونید که نامزدهای نهایی انتخابات ریاستجمهوری در آمریکا توسط کنوانسیونهای احزاب آمریکا انتخاب میشن. ولی پروسهای که طی میشه تا یک نفر دست آخر بتونه به عنوان نمایندهی حزب پا به رقابت انتخاباتی بذاره چیزیه که حتی بسیاری از شهروندان آمریکایی هم خیلی ازش سر در نمیارن. در واقع اما، کلید درک نتایج و تبعات انتخابات ریاستجمهوری در آمریکا، در درک پروسهی انتخاب نامزدهای نهایی پنهانه و بدون آگاهی بر این پروسه تقریبا اون یکی رو هم نمیشه به راحتی تحلیل کرد.
آقای سندی میزل، نویسندهی کتابی که منبع این فصل پادکست مختصر و مفیده، میگه قوانین انتخاباتی در آمریکا بیطرفانه نیست. نظام کالج الکتورال به نفع برخی از کاندیداها و به ضرر برخی دیگه تموم میشه. مثلا انتخاب جورج بوش در سال ۲۰۰۰ بدون نظام کالج الکتورال ممکن نبود. بنابراین این نظام روی استراتژیهای انتخاباتی هم تاثیر شگرفی داره و اگر این نظام نبود احتمالا کاندیداها راههای دیگهای برای جلب نظر مردم پیش میگرفتند. همچنین حمایتهای مالی هم چه در فرآیند نامزدی برای انتخابات ریاستجمهوری و چه در خود انتخابات نهایی نقش پررنگی داره. البته حمایتهای انتخاباتی به شدت قانونمند هستند، اما قوت و ضعف همین قوانین روی اینکه آخر سر کی میبره و کی میبازه اثر داره. سندی میزل میگه فقط در صورتی میشه از منظر ارزشهای دموکراتیک از این سیستم انتقاد کرد که اولا مکانیزمش رو درست درک کرده باشیم و ثانیا تبعات راههای جایگزین رو بتونیم درست تحلیل کنیم.
اول بگم که این اپیزود دو بخش داره، در بخش اول به فرآیند نامزدی برای حزب در انتخابات ریاستجمهوری میپردازیم و در بخش دوم هم به سراغ انتخابات نهایی میریم.
اگر بخوایم فرآیند نامزدی برای حزب در انتخابات ریاستجمهوری رو در یک خط خلاصه کنیم میشه این: نامزد نهایی حزب برای انتخابات ریاستجمهوری، اونیه که بتونه اکثریت رای نمایندگان حزب رو در مجمع عمومی بدست بیاره.
تفاوت رویکردهای انتخاباتی احزاب آمریکا در مواجهه با انتخابات ریاستجمهوری از تعداد نمایندگانی در که مجمع حزب دارند شروع میشه
در واقع هر حزبی فرمول خودش رو برای تعیین تعداد نمایندگان هر ایالت در مجمع داره. این فرمول برای هر حزب حتی ممکنه از مجمعی به مجمع دیگه تغییر بکنه و چیز ثابتی نیست، اما عمدتا دو تا عامل توش مهمه: یکی تعداد افراد واجد شرایط رای دادن در هر ایالت و دیگری بررسی موفقیت حزب توی اون ایالت در انتخابات اخیر.
دموکراتها البته و اغلب سعی میکنند که گروههای مشخصی از این delegateها یا نمایندهها رو از میان اعضای کنگره، فرمانداران، مقامات ایالتی، رهبران احزاب و امثالهم انتخاب کنند. به همین دلیل هم اغلب مجمع عمومی حزب دموکرات شلوغتر و بزرگتر از مجامع حزب جمهوریخواهه.
نحوهی انتخاب نمایندگان حزب برای مجمع نه فقط بین دو حزب اصلی فرق داره، بلکه حتی در دل یک حزب هم ممکنه تفاوتهایی ایالت به ایالت داشته باشه. به طور کلی میشه گفت نحوهی انتخاب نمایندگان مجمع جمهوریخواهان سادهتر از دموکراتهاست که قوانین و چهارچوبهای مشخصی برای انتخاب این نمایندگان دارند.
نمایندگان حزب و نامزدهای انتخاباتی احزاب آمریکا از دو راه انتخاب میشن: یکی انتخابات مقدماتیه و اون یکی انجمنهای ایالتی.
در انتخابات مقدماتی نام کاندیداهایی که میخوان نامزد حزب در انتخابات نهایی باشند به همراه افرادی که از طرف حزب برای انتخابات ریاستجمهوری میخوان اقدام بکنند در معرض رای شهروندان قرار داده میشه و به این ترتیب نمایندگان حزب و همچنین کاندیدای انتخاباتی حزب برای حضور در مجمع عمومی حزب انتخاب میشن.
اگر الان دارید پیش خودتون فکر میکنید اینکه خیلی ساده و سر راسته، کجاش پیچیدهست؟ باید بگم که پیچیدگی دقیقا از همینجا شروع میشه؛ اولا که این شهروندانی که رای میدن اصلا کی هستند؟ آیا هرکسی که برای انتخابات ثبت نام کرده باشه مجاز به رای دادن در این انتخابات مقدماتی هست یا حتما باید عضو حزب باشه؟ منظور از «عضو حزب» در سازمانی که به صورت رسمی هیچ عضوی نداره چیه؟ قبلا هم گفتم در بعضی از ایالتها، مثلا ویسکانسین، انتخابات مقدماتی به صورت باز برگزار میشه و هر کسی برای انتخابات ثبت نام کرده باشه میتونه در انتخابات مقدماتی رای بده. ایالتهایی مثل نیوهمپشایر هم هستند که به افراد مستقلی که در هیچ حزبی به صورت رسمی ثبت نام نکردند اجازه میدن در انتخابات مقدماتی به هر حزبی که مایلند رای بدن، اما دموکراتها حق ندارند در انتخابات مقدماتی جمهوریخواهان رای بدند و برعکس.
و البته ایالتهایی هم هستند مثل نیویورک یا مریلند که برای رای دادن در انتخابات مقدماتی درون حزبی حتما باید در حزب ثبت نام کرده باشید و افراد مستقل امکان رای دادن ندارند.
اگر دارید پیش خودتون فکر میکنید که انتخابات مقدماتیای که هر کسی بتونه فارغ از تمایلات حزبیش در اون شرکت کنه بیشتر به روح دموکراسی نزدیکه، باید بگم که نه لزوما. در یک چنین انتخاباتی ممکنه یک دموکرات در انتخابات مقدماتی حزب جمهوریخواه برای تعیین نامزد جمهوریخواهان یا delegateهای جمهوریخواه شرکت کنه، ولی مگه این تصمیمی نیست که قراره جمهوریخواهان خودشون بگیرن؟ اصلا مگه معنی حزب همین نیست که اعضا بتونن در تعیین کسانی که حزب رو نمایندگی میکنند نقش داشته باشند؟ ایالتهایی که سیستمهای بستهتری دارند با همین استدلالها کارشون رو انجام میدن.
ولی حرف حساب ایالتهایی که سیستمهای باز دارند چیه؟ اونها میگن اگر انتخابات مقدماتی محدود به اعضای حزب نباشه اینجوری کاندیدایی که از دل انتخابات در میاد میانهروتر خواهد بود. در یک چنین نظامی چون کاندیدا ملزم به صحبت کردن با قشر بزرگ و متنوعتریه مجبوره که راه میانه رو پیش بگیره، در حالی که در سیستمهای بستهی انتخابات مقدماتی، از قضا کاندیداها به سمت این پیش میرن که خودشون رو واگراتر نشون بدن تا بیشتر به چشم اعضای حزب بیان و این میتونه به برتری کاندیدایی که تندروتره منجر بشه.
این delegateها یا نمایندگان حزب در مجمع، هم ممکنه به صورت منطقهای انتخاب بشن و هم به صورت ایالتی و حتی ممکنه در یک ایالت از ترکیب این دو استفاده بشه. حالا به هر ترتیبی هم که انتخاب بشن، رای این delegateها در مجمع حزب دموکرات بر حسب درصدی که اون کاندیدا در انتخابات مقدماتی بدست آورده تقسیم و در انتخاب نامزد نهایی حزب اثر داده میشه. در مجمع حزب جمهوریخواه هم این فرمول دموکراتها در برخی از ایالتها اعمال میشه اما در ایالتهایی هم هست که اگر فردی در انتخابات مقدماتی رای بیشتری آورده باشه کل آرای نمایندگان اون ناحیه رو به خودش اختصاص میده.
باز خوبه به این سوال فکر کنیم که کدوم یکی از این سیستمها بهترن یا در واقع کدوم عادلانهترن؟ جواب به این سوال اصلا ساده نیست و میشه له و علیه هر کدوم سالها بحث کرد، کما اینکه سالهاست هم این مباحث وجود داره.
تقسیم نسبی آرا باعث میشه نمایندگان حزب بتونن آرایی که در انتخابات مقدماتی جمعآوری شده رو با دقت بیشتری در مجمع عمومی اثر بدن و در ظاهر هم حرف قشنگیه دیگه، به هر حال اعضای حزب و شهروندان رای دادن و رایشون مستقیم در مجمع اثرگذاره.
اما سیستم winner-take-all که در اون نفر اول کل آرای نمایندگان حزب از اون ناحیه رو بدست میاره باعث میشه فرد پیروز سریعتر بتونه پیشتازی خودش رو تثبیت کنه و به این ترتیب راحتتر و به موقعتر میشه حزب رو پشت سر اون فرد متحد کرد و در نهایت بدست اومدن سریعتر این اتحاد حزبی حول یک کاندیدا میتونه در انتخابات نهایی بسیار موثر باشه.
این مباحثات و سبک سنگین کردن بین اینکه کدوم یکی از این روشها بهتره دهههاست که محل اختلاف و انشقاق بین اعضای احزابه. در حزب دموکرات به صورت علنی در چندین کمیسیونی که برای اصلاحات قوانین و فرآیندهای حزبی برگزار شد، این مباحث انجام شده و اصلاحاتی هم رخ داده. جمهوریخواهان اما ظاهرا ترجیح میدن در حالی که دموکراتها مشغول این دعواها هستند، روی روشی که باعث تسریع در فرآیند کاندیداتوری و اتحاد بیشتر حول نامزد نهایی میشه تمرکز داشته باشند و قدری نسبت به تغییر بستهتر و محافظهکارترند.
در سال ۲۰۱۲ و در حزب دموکرات سی و سه ایالت از پنجاه ایالت آمریکا نمایندگان خودشون برای مجمع حزب رو از طریق همین انتخابات مقدماتی انتخاب کردند، برای حزب جمهوریخواه این عدد ۳۶ ایالت بود. به عبارت دیگه از جمع ۵۵۵۲ نمایندهی مجمع عمومی حزب دموکرات هشتاد درصدشون در انتخابات مقدماتی مشخص شدند و برای حزب جمهوریخواه هم حدود ۸۳ درصد. بقیه چطور انتخاب شدند؟ بقیه از دل انجمنهای ایالتی بیرون اومدند. انجمنهای ایالتی، انجمنهایی هستند که اعضای حزب در سطح هر ایالت به صورت همزمان و در یک روز در محلههای خودشون جمع میشن. در این انجمنهای محلی، نمایندگانی از کاندیداهایی که برای نمایندگی حزب دارن رقابت میکنن هم حاضر میشن و نقاط قوت خودشون رو مطرح میکنن و ضعفهای رقیب رو به رخش میکشن و دست آخر اعضا به صورت آشکار رای میدن. خروجی این انجمنهای ایالتی انتخاب delegateها یا نمایندگانی برای شرکت در مجمع عمومی حزبه و این دلگیتها هم به نسبت آرایی که هر کاندیدا در انجمن بدست آورده متعهد به کاندیداهای مختلف هستند. ناگفته نمونه که تعداد شرکتکنندگان در انجمنهای ایالتی نسبت به شرکت کنندگان در انتخابات مقدماتی بسیار کمتره، اما حامیان این انجمنها معتقدند که سطح تعهدی که اعضا با حضور در این انجمنها و شرکت در ساعتها بحث و گفتگو نشون میدن وزن این انجمنها رو بالاتر میبره.
یکی از بحثبرانگیزترین موضوعات در تحلیل پروسهی انتخاب نامزدهای ریاستجمهوری هر حزب، در زمانبندی و تقویم این رویدادهاست. بیشتر از نیم قرنه که انتخابات مقدماتی در نیوهمپشایر اول از همه شروع میشه و تقریبا برای مدت مشابهیه که انجمن ایالتی در آیووا آغاز فصل نامزدی انتخابات رو به طور رسمی رقم میزنه. این باعث میشه کاندیداها تمرکز شدیدی روی این دو رقابت بذارن و به همین دلیل ایالتهای نیوهمشایر و آیووا تاثیر مهمی دارند. همین باعث شده که ایالتهای مختلف و حتی گاهی چند ایالت همسایه با هم دیگه تصمیم بگیرند که زمان برگزاری انتخابات مقدماتی یا انجمنهای ایالتی رو جلو بندازن تا بتونن هم توجه بیشتری جلب کنند و هم اثر بیشتری در فرآیند انتخاب نامزدهای نهایی داشته باشند.
اگرچه در همین زمین هم گاهی بازیهای متفاوتی رو شاهد هستیم. مثلا در سال ۲۰۰۸ باراک اوباما با استراتژی متفاوتی وارد فصل انتخابات مقدماتی شد. اوباما به جای اینکه روی ایالتهایی که رقابتها رو زود شروع میکنند تمرکز کنه، تصمیم گرفت در تمام ایالتها کمپین برگزار کنه و به خصوص کمپینش رو در ایالتهای کوچکتر و به خصوص انجمنهای ایالتی ببره، در حالی که رقیبش خانم هیلاری کلینتون تمرکزش روی ایالتهای بزرگتر بود. تفاوت این استراتژیها در نهایت روی نتایجشون هم مشخص بود: کلینتون ۱۲ دلگیت بیشتر از اوباما در انتخابات مقدماتی برد، اما اوباما ۱۵۳ رای بیشتر نسبت به کلینتون از دل انجمنهای ایالتی گرفت.
این باعث شد کلینتون در دامی بیفته که اوباما براش پهن کرده بود و مجبور بشه سرمایههای انتخاباتیش رو به سمت ایالتهایی ببره که لزوما براشون برنامهای نداشته. اینجا اوباما یک مزیت استراتژیک داشت و اون اینکه چون از قبل هدفش این بود که در تمام ایالتها کمپین داشته باشه و از اول هم میدونست که سرمایهها عمدتا به طرف کلینتون سرازیره و او پول کافی برای این کار نداره، به سمت یک اقدام انقلابی رفت و با استفاده از اینترنت یک شبکهی وسیع رو برای جذب سرمایههای کوچیک ترتیب داد و میلیونها دلار از این راه جذب کرد تا بتونه با کلینتون رقابت کنه. برای اینکه قدری بیشتر حال و هوای سال ۲۰۰۸ و کمپین اینترنتی آقای اوباما دستتون بیاد یادآوری بکنم که اولین آیفون سال ۲۰۰۷ اومد و هنوز دو سال مونده بود تا اینستاگرام متولد بشه.
این هم یکی دیگه از پیچیدگیهای انتخابات در آمریکا رو نشون میده که هرچند در ظاهر تصور میشه برگزاری زودهنگام انتخابات مقدماتی و یا جلب نظر سرمایهدارهای بزرگ میتونه راه پیروزی باشه، اما ناگهان یک کاندیدا از راه میرسه و با استراتژی متفاوتی محاسبات قبلی رو به هم میزنه و در نهایت هم به کاخ سفید میرسه.
بحث فرآیند انتخاب کاندیدای نهایی حزب برای انتخابات ریاستجمهوری رو با انتقاداتی که آقای سندی میزل به این فرآیند وارد میدونه پایان بدیم. اولین نکتهای که نویسنده بهش اشاره میکنه اینه که ارتباط چندانی بین متغیرهایی که در پروسهی مقدماتی انتخاب نامزد حزب نقش دارند و مشخصات یک رئیسجمهور خوب نیست. در سیستم فعلی کمترین توجه به تجارب و تواناییهای کاندیداها میشه و در نهایت هم اونی اغلب برندهست که در دو ایالت نیوهمشایر و آیووا بهتر عمل کنه. دو ایالتی که نه از نظر دموگرافیک و نه از نظر مشکلاتی که در اونها مطرحه، نمیتونن مثالهای خوبی از کل آمریکا باشن.
همچنین نامزدهای نهایی احزاب توسط گرو کوچکی از رایدهندگان انتخاب میشن، یک گروه در انتخابات مقدماتی و گروه بسیار بسیار کوچکتری در انجمنهای ایالتی مشخص میکنند که دست آخر چه گزینههایی باید پیش روی یک ملت ۳۰۰ میلیون نفری قرار بگیره و ملت باید از بین چه افرادی رئیسجمهورش رو انتخاب کنه. دست آخر، به این دلیل که این پروسه بسیار فشردهست و چون وزن اصلی این رقابت بیشتر در آغاز کار قرار داره کاندیداها در زمانی طولانیتر محک نمیخورن و چون انتخاب نامزدهای نهایی زودتر از زمانی اتفاق میافته که عموم شهروندان معمولی متوجه انتخابات ریاستجمهوری باشند، اغلب مردم در زمانی که انتخابات نهایی برگزار میشه از یک یا هر دوی احزاب ناراضی هستند و این هم روی انتخابات نهایی اثر میذاره.
البته احزاب و رسانهها هر دو به اندازه کافی به این موضوعات اشاره میکنند، اما پیدا کردن راه حل خیلی مشکله.
حالا بریم سر وقت موضوع دیگهی فرآیند انتخابات ریاستجمهوری یعنی خود انتخابات پایانی که در اون کاندیدای احزاب مقابل هم صف آرایی میکنند.
قبلا و در اپیزود اول مفصل راجع به زمینههای انتخابات در آمریکا صحبت کردیم و فرآیند کالج الکتورال رو هم شرح دادیم. یه خلاصهای بگم و به ادامه بحث برسیم. از نظر فنی عملکرد کالج الکتورال سادهست؛ هر ایالتی بسته به جمعیتی که داره تعدادی رای الکتورال داره که در واقع برابر تعداد نمایندگان اون ایالت در مجلس نمایندگان به اضافهی تعداد سناتورهاشه. هر ایالتی خودش فرآیند انتخاب الکتورهاش رو مشخص میکنه و تنها شرطی که هست اینه که الکتورها نباید هیچ مسئولیت دولتی دیگهای داشته باشه. در ۴۸ ایالت از ۵۰ ایالت آمریکا الکتورها متعهد هستند که حتی اگر اختلاف بسیار اندک باشه، باز هم تمام آرای خودشون رو به کاندیدایی بدن که در اون ایالت بیشترین رای رو آورده. به همین دلیله که یکی مثل جورج بوش یا دونالد ترامپ میتونه در حالی به سمت ریاست جمهوری انتخاب بشه که تعداد کلی رایهایی که جمع کرده کمتره ولی تعداد آرای الکتورالش بیشتره.
آلترناتیوهایی که برای کالج الکتورال پیشنهاد میشن چی هستن حالا؟ واضحترینشون که خوب اینه که نظام انتخاباتی آمریکا به انتخاب مستقیم رئیسجمهور توسط مردم تغییر کنه. یعنی اینکه رای مردم رو بشمرن و هر کی بیشتر رای آورده بود رئیسجمهور بشه. در ارائهی چنین پیشنهادی باید به این نکته توجه کنید که آمریکا در واقع همونطور که از اسمش هم پیداست مجموعهای از ۵۰ ایالت متحده. این ۵۰ ایالت هر کدوم در واقع شبیه یک کشور هستند و اگر قرار باشه انتخابات به صورت سراسری برگزار بشه، در عمل یعنی ایالتهای بزرگتر هستند که دارن رئیسجمهور رو انتخاب میکنند و کالج الکتورال هم اساسا برای همین ساخته شده که بتونه به ایالتهای کوچکتر هم وزن بده تا در فرآیند تاثیر داشته باشند و این اتحاد حفظ بشه.
راه جایگزین دیگهای که پیشنهاد میشه اینه که آرای الکتورال نه به صورت ایالتی، بلکه به صورت ناحیهای تخصیص داده بشه. این سیستم در حال حاضر در ایالات مین و نبراسکا داره انجام میشه. یک عده هم هستند که میگن سیستم باید سرجاش بمونه ولی آرای الکتورال باید اتوماتیک تخصیص داده بشن و لازم نیست عامل انسانی درش دخیل باشه و حتما یک عده الکتور هم انتخاب بشن. به این ترتیب از مشکل الکتورهای بیوفا یا Faithless Electors هم جلوگیری میشه.
این مشکل الکتورهای بیوفا خیلی بامزهست. از سال ۱۹۴۸ تا حالا ۹ بار پیش اومده که یک الکتوری به اون کاندیدایی که متعهد بوده رای بده رای نداده. البته اغلب اینها حاصل خطای انسانی بوده. مثلا سال ۲۰۰۴ یک الکتور در مینهسوتا به جان ادواردز رای داده که اصلا یک کاندیدای پرت در انتخابات ریاستجمهوری بود. طرف میخواسته و میبایست که به جان کری رای بده، احتمالا چشمش خورده به اسم جان ادواردز و که همنام جان کری بوده و رایش رو داده و به نام خانوادگی دقت نکرده.
سال ۲۰۰۰ هم یک الکتور اهل واشنگتن دی سی که باید به ال گور رای میداد در اعتراض به اینکه ایالت واشنگتن دی سی نمایندهای در کنگره نداره رای سفید داد.
بگذریم،
صحبت از کالج الکتورال بود این رو هم یادآوری کنم که شاید مهمترین اثر این نظام کالج الکتورال با ماهیت winner-take-allی که داره این باشه که آمریکا رو تبدیل به یک کشور دو حزبی کرده. چون در اغلب ایالتها همهی آرا به نفر اول میرسه و نفر دوم یا سوم رقابت رو هرچقدر هم که نزدیک باخته باشن بهرهای از انتخابات نمیبرن، و این از شکلگیری یک اپوزیسیون قوی در اون ایالت و به تبع اون در سطح کشور جلوگیری میکنه. اگر غیر از این بود نفرات دوم و سوم به پشتوانهی رایای که داشتند میتونستند به نفر اول فشار بیارن یا حتی ائتلاف کنند اما فعلا نفر اول هیچ نیازی به حمایت نفرات پشت سرش و حتی رایدهندگان به نفر دوم و سوم نداره چون هرچی هست و نیست رو تنهایی میبره.
از اون طرف مخالفها چی میگن؟ میگن اگر آرا تقسیم بشه و تعداد کاندیداهای قدرتمند انتخابات زیاد بشه ممکنه یک نفر با ۳۰ درصد آرا به عنوان رئیسجمهور انتخاب بشه. شاید بگین خوب بشه! اما طرفداران نظام فعلی انتخاباتی آمریکا میگن وقتی یکی با ۳۰ درصد آرا رئیسجمهور بشه یعنی ۷۰ درصد مردم بر علیهش رای دادند. این رو در بستر کشوری باید بسنجید که اسمش «ایالات متحده» است و در واقع اتحادی از ۵۰ شبه-کشوره. اونها میگن اینکه یک قانونگذار کنگره چه در بین ۴۳۵ عضو مجلس نمایندگان و چه ۱۰۰ عضو سنا با رای حداقلی بیاد کنگره یک بحثه، اینکه ریئس قدرتمندترین کشور دنیا با رای حداقلی انتخاب بشه یک بحث دیگه.
منتقدین برای این هم البته یه جوابهایی دارند و بدیهیترین جواب کشیده شدن انتخابات به دور دوم و رقابت بین دو کاندیداییه که در مرحله اول بیشترین رای رو بدست آوردند ولی نتونستند مثلا بالای ۴۵ درصد یا ۵۰ درصد آرا رو بدست بیارن.
یکی از مهمترین گروههایی که مخالف انتخاب مستقیم رئیسجمهور هستند اقلیتها هستند. در صدر این اقلیتها هم اقلیت آفریقایی-آمریکایی و اقلیت اسپانیاییزبان هستند که هر کدوم تقریبا ۱۰ درصد جامعه آمریکا رو تشکیل میدن اما پراکندگیشون در سطح کشور چندان زیاد نیست.
منطق این اقلیتها چیه؟ اونها میگن ما که ۱۰ درصد کل کشور بیشتر نیستیم و اگر قرار باشه انتخابات سراسری برگزار بشه و رای مردم رو بشمرن این ۱۰ درصد اثری در انتخابات نداره، اما اگر این آرا یک جا متمرکز باشه میتونه اثر زیادی در فرد پیروز آرای الکتورال یک ایالت داشته باشه و به این ترتیب این اقلیتها میتونن در انتخابات نقش بازی کنند و متناسبش امتیاز بگیرند.
یادآوری بکنم که اساسا سیستم کالج الکتورال برای تقویت رای ایالتهای کوچیک در مقابل ایالتهای بزرگ ساخته شده و طبیعیه که هر اقلیتی بتونه ازش نفع ببره و خوب طبیعیه که این ایالتهای کوچک هم در کنار اقلیتهای قومی مخالفان تغییر نظام فعلی باشند.
از اون طرف به خاطر دامنهی وسیع تاثیرگذاری کالج الکتورال بر نظام انتخاباتی آمریکا، استراتژیهای انتخاباتی هم به جای اینکه حول جمعاوری رای مردمی متمرکز باشه بر رسیدن به عدد جادویی ۲۷۰ رای الکتورال متمرکزه. ۲۷۰ رای الکتورال حد نصاب لازم برای رسیدن به مقام ریاستجمهوریه. استراتژیها اغلب اینجوری چیده میشه که کاندیداها اول میرن میبینن کدوم ایالتها رو راحت میتونن ببرن یا باختش رو راحت میتونن تحمل کنن و جبران کنن. مثلا دموکراتها تقریبا همیشه مطمئن هستند که ایالتهای نیوانگلند، نیویورک و کالیفرنیا رو خواهند برد. برای جمهوریخواهها ایالتهای به اصطلاح هارتلند، کمربند انجیلی و بیشتر مناطق جنوبی جاهاییه که از پیروزی در اونها مطمئن هستند. هارتلند ایالتهای میانی آمریکا رو میگن که به صورت عمودی تقریبا در وسط آمریکا هستند و راهی به اقیانوسهای دو طرف ندارند. کمربند انجیلی رو هم که در اپیزود قبلی گفتم ایالتهای میانی آمریکا و خط افقی هست که از وسط آمریکا دو اقیانوس رو به هم وصل میکنه. اینها ایالتهایی هستند که هر دو حزب یا اصلا در اونها کمپینی برگزار نمیکنن یا خیلی تلاش حداقلیای میکنند چون به هر حال میدونن که رایشون در اونجا تضمین شدهست و رقیب شانسی برای پیروزی نداره.
اصل ماجرا اما از اونجایی شورع میشه که مدیران کمپینها و خود کاندیداها باید تصمیم بگیرند که در کدوم ایالت میتونن با تلاش حداکثری به نتیجه برسن؟ چند تا ایالت رو باید ببرن که به ۲۷۰ رای الکتورال برسن؟ همچنین رقیب رو چطور باید تعقیب کنن؟ مثلا اگر دموکراتها برن نیوهمشایر اونوقت جمهوریخواهها باید چقدر در اونجا تلاش مضاعف کنند و آیا این تلاش میصرفه یا نه؟ اگر جمهوریخواهها پیچیدن سمت وستویرجینیا دموکراتها چه جوابی باید بدن؟
به طور کلی میشه گفت با در نظر گرفتن آرای ایالتهایی که به طور سنتی رای میدن دموکراتها از ۲۷۰ رای مورد نیاز معمولا ۷۷ رای کمتر دارند و جمهوریخواهان ۹۰ رای. برای همین رقابت اصلی معمولا بر سر ۱۴ ایالته که در مجموع ۱۵۱ ارای الکتورال در اونها قرار داره. نتیجه اینه که شهروندان ایالتهایی که میدان اصلی نبرد انتخاباتی هستند سرگیجه میگیرن از بس کمپین انتخاباتی در ایالتهاشون برگزار میشه و اونجاها پول خرج میشه، ولی همزمان در بخش بزرگی از آمریکا هیچ خبری از انتخابات نیست. بدیهیه که میزان مشارکت شهروندان اون ۱۴ ایالت در انتخابات ریاستجمهوری، از سایر نقاط آمریکا بیشتر هم هست.
آنچه که میشنیدید پنجمین اپیزود پادکست مختصر و مفید بود، تلاش کردم با هم سر از ساز و کار انتخاب نامزدهای نهایی احزاب برای انتخابات ریاستجمهوری و بعد خود فرآیند انتخابات ریاستجمهوری و فاکتورهایی که در اون دخیله در بیاریم. هفتهی آینده و در ششمین اپیزود فصل اول پادکست مختصر و مفید به سایر انتخاباتهای آمریکا خواهیم پرداخت و فرآیند کاندیداتوری و انتخاب افراد رو بررسی میکنیم.
این رو هم بگم که از این هفته کانال تلگرام مختصر و مفید هم فعال شده و اگر مایل هستید میتونید در تلگرام با شناسهی MVMpod من رو دنبال کنید منتهی در تلگرام این پادکست با حدود یک ماه تاخیر به روز میشه و تازه اپیزود اول اونجا منتشر شده. طبعا البته پیشنهاد من اینه که مختصر و مفید هر پادکست دیگهای رو از طریق اپلیکیشنهای مخصوص پادکست مثل کستباکس، اپل پادکست یا گوگل پادکست دنبال کنید. در هر جایی خلاصه، با جستجوی عبارت مختصر و مفید میتونید این پادکست رو پیدا کنید و مشترکش بشید.
ممنون که مختصر و مفید رو به دوستان خودتون هم معرفی میکنید. از فصل اول این پادکست تنها سه اپیزود دیگه باقی مونده و من مشتاقانه منتظر نظرات شما هستم که اونها رو برای تهیهی فصل دوم در نظر بگیرم. من رو میتونید در توییتر با شناسهی اردشیر پیدا کنید.