اپیزود یازدهم: هم‌نوع‌خواری

هر چقدر هم که شنیدن کلمه‌ی هم‌نوع‌خواری یا Cannibalism به گوش چندش‌آور بیاد، ولی هم‌نوع‌خواری بیشتر از آنچه که فک می‌کنیم در اطراف ما و حتی در فرهنگ عامه حضور داره. بخش بزرگی از محبوب‌ترین فیلم‌ها و سریال‌ها اون‌هایی هستند که بر پایه‌ی قصه‌های ومپایری و زامبی‌ها نوشته شدند. یکی از تحسین‌شده‌ترین فیلم‌های سینما یعنی سکوت بره‌ها اساسا حول محور شخصیتی به نام هانیبال لکتر می‌چرخه که یک آدم‌خواره. در زبان روزمره ما هم هم‌نوع‌خواری نفوذ داره. در بسیاری از زبان‌های دنیا از جمله در زبان فارسی و انگلیسی اصطلاحی که برای اورال سکس استفاده می‌شه «خوردن دیگری» است و بسیاری از ما وقتی با بچه‌ی خیلی بامزه‌ای مواجه می‌شیم دلمون می‌خواد «بخوریمش» و این رو با صدای بلند جلوی پدر یا مادرش می‌گیم.

با وجود همه‌ی اینها، بسیاری معتقدند که هم‌نوع‌خواری به نوعی آخرین تابویی است که انسان مدرن پیش روی خودش می‌بینه. بیاید با هم نگاهی بندازیم به تاریخچه‌ی هم‌نوع‌خواری در میان جانوران و ببینیم چطور دیدگاه ما در طول تاریخ نسبت به این پدیده تغییر کرده.

 

بعضی چیزها هستند که در اغلب جوامع انسانی یک تابوی مطلق به حساب میان. تصویری که با شنیدن کلمه‌ی «هم‌نوع‌خواری» در ذهن ما شکل می‌گیره یکی از همون چیزهاست. اما هم‌نوع‌خواری جایگاه جالبی در تاریخ بشر داره و می‌طلبه که نگاهی دقیق‌تر بهش داشته باشیم.

هم‌نوع‌خواری یا Cannibalism آنچنان که تقریبا از اسمش هم پیداست به عمل مصرف کردن بخشی یا تمام اجزای یک گونه‌ی هم‌نوع گفته می‌شه. کلمه‌ی «مصرف‌کردن» با دقت اینجا قرار داده شده چون Cannibalism لزوما مترادف خوردن دیگری نیست و به استفاده از اجزای بدن هم‌نوعان مثل پوست و استخوان هم Cannibalism گفته می‌شه. این تعریف قدری استفاده از کلمه‌ی «هم‌نوع‌خواری» به جای Cannibalism رو سخت می‌کنه چون در اصطلاح فارسی مصارف دیگری که جانداران از بدن هم‌نوعان‌شون می‌کنند دیده نشده و صرفا به خوردن اشاره شده. من در ادامه‌ی این اپیزود از همون کلمه‌ی «هم‌نوع‌خواری» استفاده می‌کنم ولی شما منظور رو فراتر از خوردن، به معنای «مصرف کردن» در پس ذهن‌تون داشته باشید.

تا همین چند وقت پیش دانشمندان علوم طبیعی «هم‌نوع‌خواری» رو یک عمل بسیار ناهنجار در طبیعت می‌دونستند و عمدتا تصور می‌کردند هم‌نوع‌خواری فقط در پی قحطی و اسارت ممکنه پیش بیاد.

تا اینکه در دهه ۷۰ میلادی خانم لورل فاکس، زیست‌شناسی در دانشگاه کالیفرنیا، با تحقیقات تازه‌ای این دیدگاه سنتی رو به کلی تغییر داد. تحقیقات خانم فاکس نشون می‌داد که هم‌نوع‌خواری بر خلاف تصور قبلی، واکنشی کاملا طبیعی به بسیاری از فاکتورهای زیست‌محیطیه.

فاکس هم‌چنین نشون داد که هم‌نوع‌خواری از چیزی که پیش از اون تصور می‌شد گسترده‌تره در تمام گونه‌های اصلی حیوانات دیده می‌شه. حتی در بین گیاه‌خوارانی مثل پروانه‌ها!

البته این رفتار به فاکتورهای مختلفی، از تراکم جمعیتی گرفته تا وضعیت زیست‌محیطی بستگی داره.

تحقیقات فاکس نشون داد که هر جا گرسنگی رواج پیدا کنه و جایگزین‌های تغذیه‌ای مناسبی پیدا نشه، هم‌نوع‌خواری در اون گونه رواج پیدا می‌کنه.

به عبارت دیگه، هم‌نوع‌خواری نتیجه‌ی یک وضعیت فوق‌العاده‌ست. در ادامه خواهم گفت این وضعیت فوق‌العاده دقیقا یعنی چی.

گفتم که ریسک هم‌نوع‌خواری در شرایط قحطی و کمبود جایگزین‌های تغذیه‌ای بالا می‌ره. اما ماجرا به همین جا ختم نمی‌شه.

در سال ۱۹۸۰ یک زیست‌شناس به نام گری پولیس شروع به مشاهداتی عمومی‌تر به هم‌نوع‌خواری کرد. بر اساس نتایج این مشاهدات، دانشمندان به نتایجی فرگشت‌گرایانه برای هم‌نوع‌خواری رسیدند.

از جمله مشاهدات پولیس این بود که دید حیوانات نابالغ بیشتر از بالغین در خطر خورده شدن هستند. در نتیجه مشخص شد که نوزادخواری رایج‌ترین نوع هم‌نوع‌خواریه.

ممکنه نوزادخواری با ذات تولید مثل که خودش اقدامی در جهت تداوم بقای گونه‌هاست در تضاد به نظر بیاد. ولی در نظر داشته باشید که حیوانات تازه متولد شده منبعی ساده و مغذی و البته بی‌دفاع برای گونه‌ی خودشون به حساب میان. مثلا در میان ماهی‌ها، هم‌نوع‌خواری بیش از اونکه یک استثنا باشه، یک اصله.

ماهی‌ها هم تخم‌های خودشون رو می‌خورن و هم بچه‌ماهی‌های تازه از تخم درومده رو. برای ماهی‌ها اصلا مهم نیست اون تخم یا بچه‌ماهی که دارن می‌خورن مولود خودشونه یا دیگری. چیزی که مهمه اینه که تخم ماهی یا بچه‌ماهی‌هایی که تازه از تخم دراومدن اولا بسیار زیادن، ثانیا خیلی کوچکن و ثالثا بسیار مغذی هستند. این نکته که شکار بچه ماهی هیچ خطری برای ماهی‌های بالغ نداره و سهولت خوردن‌شون، بچه‌ماهی‌ها رو تبدیل به یک منبغ غذایی فوق‌العاده برای ماهی‌های بالغ کرده.

پس چی شد؟ هم‌نوع‌خواری در واقع دسترسی ساده‌ای به منبع غذایی موثر و مفیدیه. اما مزایای فرگشتی این عمل در برخی گونه‌ها از این هم فراتر می‌ره و حتی باعث تسریع در فرآیند تولید مثل اونها می‌شه. سوسک آرد یا Flour Beetle یک مثال خوب از این گونه‌هاست که از هم‌نوع‌خواری برای تقویت تولید مثلش استفاده می‌کنه. دانشمندها دیدن که سوسک آردی که هم‌نوع‌خواری می‌کنه می‌تونه بیشتر از سوسک آردی که هم‌نوع‌خواری نمی‌کنه تخم بگذاره.

یا از طرف دیگه، ببر کوسه‌های شنی که نوعی از کوسه‌ها هستند، هم‌نوع‌خواری رو از داخل شکم مادرشون و با خوردن خواهر برادرهاشون شروع می‌کنن. ببرکوسه‌ی ماده در هر حاملگی حدود ۱۹ جنین رو در شکم خودش تولید می‌کنه. جنین‌های بزرگ‌تر در همون شکم مادر شروع به حمله کردن و خوردن جنین‌های کوچک‌تر می‌کنن تا آخر سر که اغلب دو تا از ۱۹ تا باقی می‌مونن و به دنیا میان. این بچه کوسه‌ها نه تنها در شکم مادرشون با این روش تغذیه می‌شن، بلکه یک دوره‌ی آموزشی شکار و کشتار رو هم به این ترتیب می‌گذرونن و قبل از اینکه پاشون رو به دنیای خشن اعماق دریا بگذارند یاد می‌گیرن که اگر می‌خوان زنده بمونن باید بتونن بقیه رو بکشن. این در واقع تنها درسیه که یک کوسه برای زندگیش لازم داره.

کمبود منابع جایگزین غذایی و ازدیاد جمعیت در یک چیزی با هم مشترکن و اون ایجاد وضعیت زیستی پراسترسیه که منجر به هم‌نوع‌خواری می‌شه.

مثلا مرغ رو در نظر بگیرید. مرغ حیوانیه که اغلب در مزارع یا مرغ‌داری‌ها نگهداری می‌شه. جمعیت زیاد مرغ‌ها، جای کم و محیط پراسترس باعث می‌شه که این حیوان رفتارهای پرخاش‌گرایانه داشته باشه و به هم‌نوعان خودش حمله کنه.

یا مثلا همسترها که حیوانات خانگی محبوبی به خصوص برای کودکان هستند، اغلب با استرس‌های ناشی از اسارت در محیط‌های تنگ و کوچک گرفتارند. این استرس‌ها علاوه بر سر و صدای محیط و گاهی نزدیکی به دشمنان طبیعی مثل سگ و گربه، چنان باعث اضطراب در همسترها می‌شه که شروع به خوردن بچه‌هاشون می‌کنند.

از میان حدود ۵۷۰۰ گونه پستانداران شناخته‌شده، هم‌نوع‌خواری تنها بین ۷۵ گونه دیده شده. این میزان اندک، حاصل نرخ پایین زاد و ولد بین پستانداران در مقایسه با سایر انواع جاندارانه. تعداد اندک متولدین پستانداران در هر حاملگی، ارزش نوزاد رو بالاتر می‌بره و منجر به رفتارهایی به شدت حمایتی از جانب پستانداران نسبت به فرزندان‌شون می‌شه.

اما گاهی سایر محرک‌ها قوی‌تر عمل می‌کنند. مثلا اگرچه هم‌نوع‌خواری یک رفتار رایج بین شامپانزه‌ها نیست اما این پسرعموهای ما گاهی هم‌نوعان خودشون رو می‌خورند. برخی از محققین معتقدند که با افزایش تجاوز انسان به حریم زندگی شامپانزه‌ها، محیط زندگی این حیوانات رفته رفته کوچک‌تر شده و با تراکم جمعیت بیشتر و افزایش رقابت بر سر منابع محدود غذایی، هم‌نوع‌خواری بین شامپانزه‌ها به وجود اومده.

یک نکته‌ی دیگه که راجع به هم‌نوع‌خواری باید در نظر داشته باشید اینه که هم‌نوع‌خواری می‌تونه منجر به خلق مشکلات مهمی بشه. از جمله یکی از ابتدایی‌ترین این مشکلات، احتمال افزایش ابتلا به بیماری‌های واگیرداره. چرا که انگل‌ها و پاتوژن‌ها اغلب گونه به گونه فرق دارند. بنابراین جاندارانی که هم‌نوعان خودشون رو می‌خورند بیشتر از سایرینی که این کار رو نمی‌کنند در معرض ابتلا به بیماری‌ها هستند. بومیان گینه‌نو مثال بارزی از این ریسک هم‌نوع‌خواری هستند. سنتی قدیمی در میان این بومیان بود که در مراسم درگذشت خویشاوندان‌شون مغز و برخی از بافت‌های بدن اونها رو می‌خوردند. این بومیان حالا تقریبا به طور کامل منقرض شدند و دانشمندان دلیلش رو آلودگی اجساد به ویروس کورو می‌دونند که منجر به بیماری لاعلاج و به شدت واگیرداری می‌شه که به سیستم عصبی فرد حمله می‌کنه.

حالا که صحبت از بومیان گینه‌نو شد، قدری هم راجع به هم‌نوع‌خواری در میان انسان‌ها صحبت کنیم. البته این هشدار رو هم بدم که آنچه که در ادامه خواهید شنید ممکنه برای برخی آزار دهنده باشه.

موارد هم‌نوع‌خواری در بین انسان مدرن رو بیشتر می‌شه در پرونده‌های جنایی پیدا کرد. از جمله این موارد یک پرونده‌ی عجیب در سال ۲۰۰۱ است که در اون فردی به نام Bernd Brandes که یک تکنسین کامپیوتر ۴۲ ساله بود از فرد دیگری به نام Armin Meiwas خواست که او رو بخوره. این دو اول در یک چت‌روم با هم آشنا شدند و بعد برندس به منزل میواس در شهر روتنبورگ آلمان رفت. در این دیدار، اونها تصمیم گرفتند که آلت تناسلی آقای برندس رو ببرند و خام بخورند. هر چند که تلاش‌شون به خاطر سفت بودن و دشواری در جویدن آلت تناسلی موفق نبود و دست آخر مجبور شدند که اون رو به سگ آقای میواس بدن که بخوره. آقای برندس در نتیجه‌ی خون‌ریزی و مصرف قرص‌های محرک و الکل درگذشت.

بعد از مرگ برندس، میواس تصمیم می‌گیره باقی اجزای بدن او رو در فریزر خونه‌ش بگذاره و در طول چند ماه آتی ذره ذره از اون مصرف کنه. میواس طعم گوشت انسان رو «مثل خوک، منتهی کمی تلخ‌تر» توصیف کرده. بر اساس این ماجرا چند فیلم و موزیک و تئاتر هم ساخته شده که لینک‌هاش رو می‌تونید در وبسایت ardeshirtayebi.com پیدا کنید.

پرونده‌های این چنین زیاد هستند. اما اگر از پرونده‌های جنایی بگذریم، احتمالا تعجب خواهید کرد که بشنوید رایج‌ترین نوع هم‌نوع‌خواری بین خانم‌های سفیدپوست طبقه متوسط رخ می‌ده. و اون خوردن Placenta یا جفت خودشونه که به «جفت‌خواری» هم شناخته می‌شه. جفت هم اگر نمی‌دونید چیه بگم که عضوی مسطح در بدن جاندارانه که با بند ناف به جنین وصل می‌شه. حتی شرکت‌هایی هستند که جفت رو تبدیل به دارویی ساده و قابل خوردن می‌کنند.

حالا این دیگه از کجا پیداش شده؟ جفت‌خواری در واقع ریشه در باورهای کسانی داره که به درمان‌های جایگزین و طب سنتی معتقدند. این جماعت می‌گن خوردن جفت مزایای درمانی داره و باعث بازسازی و جایگزینی مواد مغذی می‌شه که زنان در طی حاملگی و زایمان از دست می‌دن. البته مستندات علمی و تحقیقات علمی و رسمی برای تایید این باور وجود نداره.

نویسنده‌ی کتابی که منبع من برای این اپیزوده خودش جفت‌خواری رو امتحان کرده و می‌گه که طعمش شبیه گوشته. اما با این حال می‌گه مزه‌ش از هر چیز دیگه‌ای که چشیده عجیب‌تر و متفاوت‌تره.

اولین مقاله‌ی علمی و در دسترسی که راجع به Cannibalism وجود داره در سال ۱۹۷۵ و توسط مورخی بریتانیایی به نام Ray Tannahil منتشر شده. او در مقاله‌ی خودش نتیجه گرفته که تابو بودن هم‌نوع‌خواری نتیجه‌ی باورهای مذهبیه که معتقدند انسان پس از مرگ و در روز رستاخیز به بدنش نیاز داره.

علاوه بر تاثیر باورهای مذهبی در تابو شدن هم‌نوع‌خواری، برخورد تمدن‌های مختلف در طول تاریخ هم گاهی به این باور دامن زده. یکی از اولین قضاوت‌هایی که تمدن‌ها در روبرو شدن با هم نسبت به همدیگه می‌کنن قضاوت رژیم غذایی دیگریه. مثلا بریتانیایی‌ها به فرانسوی‌ها می‌گن قورباغه‌خور یا ما هم اصطلاح کله‌ماهی‌خور رو داریم. در دوران استعمار هم وقتی اشغال‌گرها به سرزمین‌های تازه می‌رسیدند این قضاوت‌ها بسیار رایج بود و اغلب برای وحشی نشون دادن بومیان، اونها رو به آدم‌خواری متهم می‌کردند. استعمارگرها به این نوع قضاوت‌ها برای توجیه اشغال‌گری‌شون نیاز داشتند تا مثلا بگن کریستف کلمب و یارانش مردان شجاعی بودند که با انسان‌های نخستین و وحشی جنگیدند تا منابع تازه بدست بیارن.

بعدها و وقتی به قرن هجدهم رسیدیم آدم‌خواری دیگه تبدیل به یک تابوی جدی شده بود و راه به قصه‌های کودکان باز کرد. فقط برای یک مثال، شارل پرو نویسنده‌ی فرانسوی خالق شنل قرمزی و سفید برفی رو در نظر بگیرید.

در قصه‌ی سفید برفی اگر خاطرتون باشه، اون ملکه‌ی شرور غذایی می‌خوره که در واقع فکر می‌کنه اعضای بدن دخترخوانده‌ش یعنی سفید برفیه. ولی واقعیت اینه که اون شکارچی که قرار بوده سفید برفی رو بکشه و برای ملکه سرو کنه کلک می‌زنه و در واقع یک گراز رو به خورد ملکه می‌ده و جان سفید برفی رو نجات می‌ده. یا در قصه‌ی شنل قرمزی، گرگ قصه مادربزرگه رو می‌کشه و اعضای بدنش رو بدون اینکه شنل قرمزی بدونه داره واقعا چی می‌خوره به خورد اون طفلک می‌ده.

قصه‌های اینجوری در فرهنگ عامه‌ی غرب زیاده و می‌شه هنسل و گرتل رو هم مثال زد. توی اون قصه هم یک پیرزنی هست که برای خوردن بچه‌ها نقشه می‌کشه.

همه‌ی اینها و کلی قصه‌ی دیگه نقش پررنگی در تابوسازی از آدم‌خواری داشتند و بچه‌های بسیاری رو ترسوندند و البته سرگرم کردند و در نهایت آدم‌خواری رو کاری زشت و ناپسند نشان دادند.

حالا شاید بگین باشه قبول، فرهنگ غرب تاریخچه‌ای طولانی در تبدیل کردن هم‌نوع‌خواری به تابو داره. ولی این سوال همچنان بی‌جواب مونده که این ماجرا از کجا شروع شده؟

پدر علم روانکاوی مدرن یعنی آقای سیگموند فروید می‌گه قوانینی که به نوعی ریشه در تابوهای ذهنی انسان دارند، در واقع ساخته شدند تا انسان رو از تمایلات وحشی و حیوانی گذشته‌ش دور نگه داره.

اما با وجود این نظریات، برخی از تمدن‌های غیر غربی، از جمله چین و یا بومیان گینه‌نو که صحبتش رفت، تاریخچه‌ای مستند از آدم‌خواری رو ثبت کردند.

مثلا T’ao Tsung-yi نویسنده‌ی چینی از خاندان یوآن که در بین سال‌های ۱۲۷۱ تا ۱۳۶۸ میلادی زندگی می‌کرد جایی به صراحت نوشته که گوشت بچه‌ها از همه گوشت‌ها خوشمزه‌تره و بعد از اون گوشت زنان قرار داره و مقام سوم رو هم به گوشت آقایان اختصاص داده.

البته همه‌ی اینها صبحت صدها سال پیشه و حالا مدت‌هاست که در تمدن‌های مدرن خبری از آدم‌خواری نیست. اما نویسنده‌ی منبع ما می‌گه بعید نیست ورق برگرده. انسان به طور فزاینده‌ای با استرس‌های زیست‌محیطی در تقابله و این می‌تونه جرقه‌ای برای شروع آدم‌خواری باشه. و برای مثالی از این بحران‌های زیست محیطی از گسترش بیابان‌ها در تگزاس و کالیفرنیا مثال می‌زنه که در فاصله‌ی ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ رکورد خشک‌ترین سال‌های خودشون در ۱۲۰۰ سال اخیر رو شکستند.

در همین زمان، نوار بزرگی در چین، سوریه و صحرای مرکزی آفریقا دارند تبدیل به یک بیابان بزرگ می‌شن. هم‌زمان کشورهایی مثل کنیا، سومالی و اتیوپی که از جمله فقیرترین کشورهای جهان هستند دارن بزرگ‌ترین خشکسالی ۶۰ سال اخیرشون رو تجربه می‌کنند.

نتیجه‌ی این بحران‌ها، قحطی، کاهش دسترسی به آب تازه و شکل‌گیری بحران‌های سیاسی خواهد بود و در نهایت بقای انسان رو به مخاطره خواهد انداخت. دیگه تا همینجا باید یاد گرفته باشیم که هم‌نوع‌خواری در بین جانداران واکنشی طبیعی به استرس‌های شدید زیست‌محیطیه. جنگ و قحطی برای انسان در صدر این گونه بحران‌ها قرار داره.

اگر فکر می‌کنید که نه ممکن نیست هیچ بحرانی انسان رو به چنین وضعی بکشونه، باید بگم تحقیقات یک جامعه‌شناس به نام پیتیریم سوروکین نشون داده که قحطی دست کم ۱۱ بار و در فاصله‌ی سال‌های ۷۹۳ تا ۱۳۱۷ میلادی ساکنان اروپا رو به آدم‌خواری مجبور کرده. این اتفاق در تمدن‌های بزرگ دیگه از جمله در یونان، مصر، روم، ایران، چین، هند و ژاپن هم رخ داده.

واقعیت اینه که اگر این بحران‌ها به خصوص در سرزمین‌های فقیر و آسیب‌پذیر اوج بگیرن، ما کار چندانی در جلوگیری از هم‌نوع‌خواری نمی‌تونیم بکنیم.

به پایان اپیزود یازدهم پادکست مختصر و مفید رسیدیم. منبع من برای این اپیزود کتابی بود به نام Cannibalism نوشته‌ی آقای بیل شوت. ایشون محققی در موزه‌ی تاریخ طبیعی آمریکا هستند و همچنین در دانشگاه زیست‌شناسی تدریس می‌کنند.

لینک کتاب و منابع دیگه برای مطالعه‌ی بیشتر رو به همراه متن کامل این اپیزود، می‌تونید در وبسایت ardeshirtayebi.com پیدا کنید.

مختصر و مفید هر هفته یکشنبه‌ها منتشر می‌شه و در هر اپیزود موضوعی که اغلب سیاسی، علمی و یا تاریخی هست رو خیلی مختصر بررسی و در اون کنج‌کاوی می‌کنیم.

اگر این اپیزود رو دوست داشتید و آنچه که شنیدید براتون جالب بوده لطفا اون رو به یک دوست‌تون که فکر می‌کنید ممکنه برای او هم جالب باشه معرفی کنید. اگر این دوستتون آشنایی با روش‌های شنیدن پادکست نداره خودتون یک دقیقه گوشیش رو بگیرید و بهش یاد بدید که شنیدن پادکست‌ها از طریق اپلیکیشن‌های مخصوص دریافت پادکست چقدر ساده‌ست. کافیه در هر پلتفرمی که هستید اسم این پادکست یعنی «مختصر و مفید» رو جستجو کنید و بعد مشترکش بشید.

من اردشیر طیبی هستم و آنچه که می‌شنیدید اپیزود یازدهم پادکست مختصر و مفید بود.

 

اپیزود یازدهم: هم‌نوع‌خواری

هر چقدر هم که شنیدن کلمه‌ی هم‌نوع‌خواری یا Cannibalism به گوش چندش‌آور بیاد، ولی هم‌نوع‌خواری بیشتر از آنچه که فکر می‌کنیم در اطراف ما و حتی در فرهنگ عامه حضور داره. با وجود این، بسیاری معتقدند که هم‌نوع‌خواری به نوعی آخرین تابویی است که انسان مدرن پیش روی خودش می‌بینه. در اپیزود یازدهم پادکست مختصر و مفید با هم نگاهی می‌اندازیم به تاریخچه‌ی هم‌نوع‌خواری در میان جانوران و خواهید شنید که چطور دیدگاه ما در طول تاریخ نسبت به این پدیده تغییر کرده.

Leave a reply:

Your email address will not be published.

Site Footer