شنیدید که میگن حملات یازده سپتامبر کار خود آمریکا بوده؟ یا میدونید که تغییرات آب و هوایی واقعیت نداره؟ یا خبر دارید که الویس پریسلی زندهست و در پمپ بنزینی توی کنتاکی کار میکنه؟
اپیزود نهم پادکست مختصر و مفید دربارهی «تئوری توطئه»ست. خواهید شنید که چرا ما اینقدر تمایل داریم که تئوریهای توطئه رو باور کنیم و این کار چه آسیبی به ما میزنه.
سلام من اردشیر طیبی هستم، امروز هفتم مهرماه سال نود و هشته و شما به نهمین اپیزود پادکست مختصر و مفید گوش میکنید.
یادمه چند سال پیش و در دورانی که شبکهی اجتماعی گوگل پلاس هنوز زنده بود و من هم اونجا فعالیت میکردم، یک روز چشمم خورد به جملهی کوتاهی که دوستی در پاسخ به یکی دیگه گفته بود. از حافظهم نقل میکنم، ولی خوب یادمه که تقریبا مفهومش این بود که گفته بود:«میدونستی که استفاده از نخ دندون برای سلامت دندان مضره و دندانپزشکها استفاده از نخدندون رو ترویج میکنن تا دندون ما زودتر بپوسه که مجبور بشیم بریم پیششون و کاسبیشون رو بکنن؟» منطقش رو هم گفته بود؛ گفته بود که چون کشیدن نخ دندون جرمهای دندون رو به زیر لثه میبره و اینطوری دندونها زودتر خراب میشن. یادمه اون موقع، اولا این حرف به نظرم قانعکننده اومد و در ادامه به خودم گفتم که آخه چطور ممکنه این همه دندانپزشک در سراسر دنیا یک چنین توطئهای ترتیب بدن که بتونن پول بیشتری در بیارن؟ طبیعتا به سراغ گوگل رفتم تا ببینم بقیه دربارهی این موضوع چی میگن. دیدم که کلی مطلب هست دربارهی مضرات نخ دندان و کلی هم مطلب در فوایدش هست. جواب معلوم نبود! بعد شروع کردم سایر چیزهایی که به نظرم در ذهنم قطعی میومد رو جستجو کردم. مثلا اینکه آیا تغییرات آب و هوایی واقعیت داره؟ آیا واکسن زدن به کودکان ضرورت داره؟ حتی سرچ کردم که آیا زمین گرده؟ و با کمال تعجب دیدم که حتی در مورد قطعیترین چیزها مثل گرد بودن کره زمین هم کلی مطلب هست که میگه نخیر اتفاقا زمین خیلی هم صافه!
این یکی از تاثیرگذارترین لحظات بر نحوهی فکر کردن و استدلال کردن من بود و اگر بگم که سالهاست متاثر از اون لحظه هستم و بارها بهش فکر کردم دروغ نگفتم. اخیرا همون دوستمون دوباره و اما این بار در توییتر اون استدلال نخدندونی خودش رو تکرار کرد و من رو یاد اون ماجرا انداخت و فکر کردم موضوع خوبی برای پادکست مختصر و مفید باشه.
انتخاب منبع برای این اپیزود کار سختی بود. من در وبسایت ardeshirtayebi.com متن اپیزودهای پادکست مختصر و مفید رو منتشر میکنم و در انتهای هر متن هم معمولا منابعی رو برای مطالعهی بیشتر معرفی میکنم. اگر بخواهید بدونید که چه گزینههایی رو برای انتخاب نهایی منبع این اپیزود بررسی کردم میتونید به وبسایت مراجعه کنید و در پست مربوط به این اپیزود اونها رو ببینید. اما به هر حال منبعی که دست آخر انتخاب کردم کتابیه به نام Suspicious Minds یا ذهن شکاک که در سال ۲۰۱۵ منتشر شده. عنوان فرعی کتاب هم گویاست Why we believe conspiracy theories چرا ما تئوریهای توطئه را باور میکنیم. نویسندهی کتاب آقای رابرت برادرتون هستند. ایشون خودشون روانشناسند و به عنوان استادیار در دانشگاه کلمبیا تدریس میکنند و روانشناسی پشت تئوریهای توطئه به نوعی تخصصشه.
خوب دیگه، بعد از این مقدمهی نسبتا طولانی دیگه وقتشه بریم سراغ اصل ماجرا.
—
نویسنده در ابتدای کتاب چند تا مثال معروف از تئوریهای توطئه میزنه. از جمله اینکه ۱۱ سپتامبر کار خودشونه، تغییرات آب و هوایی دروغه و امثالهم. احتمالا این تئوریها به گوش شما هم رسیدن ولی اگر میخواهید بدونید که اینها چطور زاییده میشن نویسنده یک جواب کوتاه داره. میگه تئوری توطئه حاصل سوالاتیه که پاسخ داده نشدند.
ما به این دلیل میچسبیم به تئوری توطئه که به ما دربارهی یک سوال مهم که جواب قطعیای نداره، یک جواب تازه میدن. یا البته در مواردی ممکنه به سوالات موجود پاسخی رسمی داده شده باشه، اما همچنان شواهد متقابلی هست که به اونها دقیق اشاره نشده.
مثلا همین واقعهی ۱۱ سپتامبر رو در نظر بگیرید. تعداد قابل توجهی از سوالات مربوط به این اتفاق به طور کامل هنوز پاسخی نگرفتند. مثلا آیا واقعا القاعده این حمله رو ترتیب داد؟ یا دولت آمریکا به دلیلی برای حمله به خاورمیانه نیاز داشت؟ یا مثلا آیا اسامه بنلادن واقعا کشته شد؟ یا CIAاو رو زنده در واشنگتن دی.سی زندانی کرده؟
نظریهپردازان توطئه سوالاتی مثل این رو میگیرن و رنگ میکنن جای قناری به ما میفروشن. مثلا میگن که بنلادن اندک زمانی بعد از حملات ۱۱ سپتامبر به مرگ طبیعی درگذشت، اما دولت آمریکا روی مرگش سرپوش گذاشت که بهانه حمله به افغانستان و عراق رو داشته باشه.
طبیعیه اگر فکر کنید تئوریهای توطئهای از این دست ابلهانه هستند، اما نویسنده میگه گمراه شدن توسط یک چنین نظریاتی یه جورایی به غریزهی ما آدمها گره خورده.
ما همهمون یک تئوریسین توطئه توی مغزمون داریم و گاهی صداش رو میشنویم که میگه «آخه چطور ممکنه گرمایش کره زمین واقعیت داشته باشه وقتی اینقدر هوا سرده؟» ذهن ما همین سوال اولیه رو میگیره با تردید طبیعی که همهی ما به حکومتها داریم قاطیش میکنه و تبدیلش میکنه به توطئهای که دولتها با همکاری دانشمندان شرور انجام میدن تا بتونن سیاست دنیا رو به کنترل خودشون در بیارن.
ماجرا هم بر خلاف تصور عموم چندان ربطی به عصر اینترنت و اینها نداره. انسان چند هزار ساله که درگیر تئوری توطئه است. در واقع میشه رد تئوری توطئه رو تا قلب امپراتوری روم دنبال کرد.
عشق و علاقهی مردم در شایعهپردازی و به چالش کشیدن روایتهای رسمی به سال ۶۴ بعد از میلاد بر میگرده. در اون سال یک آتشسوزی مهیب دو سوم رم رو از بین برد. بعد از این اتفاق در بین مردم این شایعه رواج پیدا کرد که امپراتور نرو آتشسوزی رو از عمد به جان شهر انداخته و بعد با یک شمایل تئاترگونهای سوختن شهر و مردمانش رو در حال ویولن زدن تماشا کرده.
حالا ۱۷۰۰ سال بیایم جلوتر و در قرن هجدهم. سال ۱۷۷۶ در باواریا انجمنی تشکیل شد به نام ایلومیناتی که به فارسی روشنضمیران هم ترجمهش کردند. این انجمن رو فیلسوفی به نام آدام وایسهائوپت به راه انداخت و یکی از اصول اولیهی و شروط عضویتش حفظ محرمانگی و رازداری کامل توسط اعضا بود. همین آداب و رسوم بود که خوراک اولیهی نظریهپردازان توطئه رو فراهم کرد و شروع کردن به شایعهپراکنی و گفتند که جهان مثل یک عروسک خیمهشببازی در کنترل ایلومیناتیه و انقلاب فرانسه هم کار اینهاست.
اما طولی نکشید که فعالیت گروه ممنوع شد و اعضای ایلومیناتی دستگیر و محاکمه شدند. یعنی واقعیت اینه که ایلومیناتی حتی قبل از اینکه اونقدری به ثبات برسه که بتونه روی چیزی تاثیر بذاره از هم پاشید.
اما فروپاشی گروه و دستگیری و محاکمهی اعضای اون هم مانعی بر سر راه پرورش تئوریهای توطئه نبود و اونها ایلومیناتی رو حتی تا عصر حاضر هم زنده نگه داشتند. تئوریهای توطئه میگن که دولت آمریکا رو ایلومیناتی کنترل میکنه، جاناف کندی رو ایلومیناتی کشته و حتی نشت نفت در خلیج مکزیک هم کار این انجمن بوده.
اگرچه ممکنه پرداختن به این تئوریها و مطالعه دربارهشون سرگرم کننده به نظر بیاد، ولی تئوریهای توطئه گاهی تبعات مرگباری دارند.
مثلا در قرون وسطی، عدهای از این تئوریسینهای توطئه، یهودیها رو مقصر طاعون سیاه میدونستند. بین سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۳ میلادی، حدود ۶۰ درصد از جمعیت اروپا قربانی طاعون خیارکی شدند. طاعون خیارکی رایجترین نوع طاعونه که به واسطهی نیش کک یا گاز گرفتگی توسط موشهای آلوده به باسیل به انسان منتقل میشه. برخی از منابع میگن که یک سوم جمعیت ایران هم در همون سالها بر اثر طاعون از بین رفتند. این دوره به مرگ سیاه یا طاعون سیاه معروفه. بازماندگان آسیبدیده و درماندهی این واقعه در اروپا، دربدر دنبال قربانی میگشتند که این تلفات مهیب رو به گردنش بندازن. اینجا بود که تئوری توطئه به میان اومد و انگشت اتهام رو به سمت یهودیها گرفت. در اون زمان یهودیها مجبور بودند که برای متمایز شدن با دیگران لباس زردرنگ بپوشن و همین مشخصهی بارزشون هم کمک کرد که سادهتر هدف خشونتها قرار بگیرن. بسیاری از یهودیها زندهزنده سوزانده شدند و با روشهای خشونتبار دیگه کشته شدند. همهی اینها به این خاطر که عدهای گمان میکردند طاعون سیاه تقصیر یهودیهاست.
یا در مثالی دیگه، در قرن نوزدهم یک تئوری توطئه به نام تئوری توطئهی فرزندان صهیون شکل گرفت. این تئوری میگفت، گروه کوچکی از رهبران یهودی که اسم خودشون رو فرزندان صهیون گذاشتند، به دنبال نفوذ بینالمللی هستند و میخوان با راهاندازی جنگ دنیایی تحت سلطهی یهودیان بسازند. حتی اسنادی به عنوان جزئیات جلسات و پروتوکلهای این گروه هم منتشر میکردند تا مردم رو دربارهی ذات خبیث این گروه متقاعد کنند.
جنگجهانی اول و رکود اقتصادی، مثل طاعون سیاه، به گردن این گروه انداخته میشد و به مردم میگفتند که خرابیهای جنگ و فقر شما تقصیر اونهاست.
در نتیجهی همین تئوریهای توطئه بود که والتر راتناو سیاستمدار یهودی آلمانی به دست یکی از نظریهپردازان توطئه ترور شد. حتی آدولف هیتلر هم در کتاب نبرد من، همین تئوری فرزندان صهیون رو به عنوان منطقی در راستای نسلکشی یهودیها مطرح میکنه.
خوب، حالا نظر شما چیه؟ آیا اسامه بنلادن زنده است؟ یا یکی دو ماه بعد از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به مرگ طبیعی مرده؟
نویسنده میگه عجیب اینجاست که کسانی که با روایت رسمی ماجرا، یعنی کشته شدن بنلادن توسط نیروهای آمریکایی در سال ۲۰۱۱ مشکل دارند، اغلب باورمندان یکی از اون دو روایت زنده بودن بنلادن و یا مرگش در سال ۲۰۰۱ هستند. حتی با اینکه این دو تا موضوع به وضوح در تناقض عمیقی با همدیگهان.
به این میگن Conspiracy Mindsetیا ذهنیت توطئه. یعنی تمایل انسان به باور کردن هر روایتی که بر خلاف روایتهای رسمیه. یک چنین ذهنیتی، جا برای تئوریهای متضادی که چند لحظه قبل مثالش رو زدم به راحتی باز میکنه. مغز ما انگار وقتی شروع به شک کردن به روایت جریان اصلی میکنه دیگه هر توضیح دیگهای به نظرش منطقی میاد و دیگه کاری به این نداره که چقدر اون توضیحات میتونن خودشون با هم در تناقض باشن.
فکر هم نکنید که این طرز تفکر متعلق به اقلیت جوامعه. واقعیت اینه که اکثر ما حتی اگر یک تئوریتوطئه باز تمام عیار نباشیم، یک جایی اون وسطهای طیف قرار میگیریم. من و احتمالا شما باور نمیکنیم که موجودات فضایی اومدن روی زمین و ما الان بردهی اونها هستیم، ولی اگر مساله راجع به مرگ جان اف کندی و پرنسس دایانا باشه احتمالا ما هم جزء گروه مظنونین به روایت رسمی قرار میگیریم.
نویسنده در ادامه میگه همونطور که بین اغلب قصههای دنیا مثلا هریپاتر و لرد آو د رینگ، شباهتهایی پیدا کرد. بین تئوریهای توطئه هم خطوط مشابهی هست.
با وجود اینکه ما شاهد این هستیم که هر روز حوادث غیر مترقبهای در زندگی ما و اطرافمون رخ میدن، اما با این حال سیمپیچی مغز ما یه جوریه که برای همه چیز دنبال رابطهی علت و معلولی میگرده. این به نوعی مکانیزم دفاعی ما در مقابل حوادثه. وقتی در یک مدرسه تیراندازی میشه، یا مثلا وقتی یک رئیسجمهور محبوب ترور میشه مغز ما سعی میکنه برای اون اتفاق یک توضیح پیچیده پیدا کنه. و اینجاست که بخش قصهپرداز ذهن ما میاد وسط و سنگ تموم میذاره.
اغلب قصههایی هم که ذهن ما در این جور مواقع میتراشه، همون قصهی ازلی و ابدی خیر و شره. در اغلب این قصهها هم یک عده مظلوم هستند که پرده از حقیقت بر میدارند و جهان رو نجات میدن.
به طور مثال، یکی از مهمترین جرقههای جنگجهانی اول ترور ولیعهد اتریش بود. برای ما آدمها سخته که باور کنیم یک گروه یاغی و کوچک آرشیدوک فردیناند رو ترور کردند و باعث شروع جنگجهانی اول شدند. باور کردن اینکه این ترور توسط گروههای شیطانی که در تلاش برای تسلط بر دنیا هستند انجام شده، نه فقط سادهتره بلکه احتمالا آرامشبخشتر هم هست.
میل به دانستن در ما انسانها و تلاش برای سر در آوردن از وقایع اطرافمون چیزیه که ما رو تبدیل به آنچه که هستیم کرده. اما همزمان همین ذهن، تلاش میکنه برای وقایعی که ازشون سر در نمیاریم توضیحاتی عجیب و به غایت پیچیده در بیاره. نظریهپردازان توطئه، میل به دانستن انسانها رو یک مرحله بالاتر بردند و اون رو تبدیل به میل پیدا کردن انگیزههای مخفی در هر چیزی کردند.
علت و معلول یکی از مهمترین مبانی اداراکی ماست. اگر در جایی که نشستید ببینید یک صندلی تکون میخوره مغز شما خیلی سریع باید بفهمه که چی باعث تکون خوردنش شد و اگر نفهمه حسابی وحشتزده خواهید شد. اما نظریهپردازان توطئه اغلب به حوادث ساده نگاه میکنند و توضیحات بدیهی رو نمیپذیرند. به نظر اونها ممکن نیست که فلان هواپیما به دلیل نقص در سیستم برقرسانی و یا هوای طوفانی سقوط کرده باشه. نه، حتما یک چیز ترسناکی پشت ماجراست. همین در نهایت منجر به این میشه که تئوری توطئه میرسه به جایی که نتیجه میگیره یک گروه شیطانی با توطئه هواپیما رو منهدم کردند.
وقتی هم که تئوریتوطئهبازها به یک نتیجهای در مورد اتفاقی میرسدند به شدت دگم میشن. مثلا اگر در مورد ۱۱ سپتامبر یا تغییرات آب و هوایی با کسانی که به تئوریهای توطئهی حول این اتفاقات باور دارند بحث کنید خواهید دید که تغییر نظرشون چقدر کار دشواریه. فارغ از اینکه چه صحبتی رد و بدل بشه و چه استدلالی بکنید، تئوریپردازان توطئه همیشه راهی پیدا میکنند که بحث رو بپیچونند و اون رو در جهانبینی خودشون جای بدند.
اما راستش این کاریه که همهی ما میکنیم. ذهن ما وقتی روی یک باوری قفل میشه، اگر نگیم غیر ممکن ولی کار بسیار سختیه که اون باور رو ازش جدا کرد. کلید ماجرا اینجاست که فقط بدونیم ذهن ما در توجیه کردن باورهای ما بسیار خلاقانه عمل میکنه. اگر بر این آگاه باشیم، مقابله با ذهن توجیهگر و جلوگیری از تعصباتی که این ذهن میتونه به دنبال خودش بیاره دیگه نباید کار دشواری باشه.
—-
این نهمین اپیزود پادکست مختصر و مفید بود. من در این پادکست سعی میکنم موضوعاتی که در جاهای مختلف باهاش برخورد میکنیم رو خلاصه کنم تا دست کم یک اشراف اولیه روی اونها داشته باشیم. خیلی وقتها همینقدر برای ما کافیه، دلیلی نداره همهی ما برای درک علاقهی انسان به تئوری توطئه بریم و تاریخ و جامعهشناسی و نوروساینس و امثالهم بخونیم. ولی اگر این پادکست بتونه علاوه بر هدف اولیهش، شما رو علاقمند کنه که موضوعی رو عمیقتر دنبال کنید من ده برابر خوشحال و متفخر خواهم شد. در اپیزود اول گفتم، اینجا هم تکرار میکنم که من متخصص هیچ چیزی نیستم و فقط کنجکاوم. پادکست مختصر و مفید جاییه که من نتایج کنجکاویهام رو با شما هم به اشتراک میگذارم. اگر پیشنهادی یا انتقادی دارید من رو میتونید به وبسایت ardeshirtayebi.comبرید و راههای تماس با من رو اونجا پیدا کنید. در همین وبسایت میتونید متن هر اپیزود، از جمله همین اپیزودی که الان شنیدید رو هم داشته باشید و در پست مربوط به این اپیزود هم منابع رو ببینید و هم لینکهایی برای مطالعهی بیشتر پیدا کنید.
اگر فکر میکنید آنچه که شنیدید براتون مفید بوده، لطفا این اپیزود رو دست کم به یک دوستی که فکر میکنید ممکنه برای او هم جالب باشه معرفی کنید.
من اردشیر طیبی هستم و آنچه که میشنیدید نهمین اپیزود پادکست مختصر و مفید بود.